تأکيد اصلي نظريه هاي پديدار شناختي شخصيت
بر چگونگي نگرش فرد در مورد دنياي پيرامونش در حال حاضر است. اين تاکيد همواره با يک
ملاحظه آينده نگرانه در مورد توانايي افراد به منظور دستيابي به استعدادهاي بالقوه
خود، خواهد بود. اين سوگيري، نظريه هاي پديدار شناختي را از نظريه هاي روان پويايي(2)
که بر تجارب گذشته و ناتواناييهاي کنوني فرد تأکيد دارند، متمايز مي سازد.
کارن راجرز(3) ، روان شناس آمريکايي، به
طور کلي به عنوان پيشگام و سردمدار در مطالعه شخصيت، رويکرد پديدار شناختي را به کار
مي بندد. او به اين امر به عنوان يک واقعيت مسلم مي نگرد که انسان با نوعي انگيزش ذاتي
و فطري براي به فعليّت رسانيدن استعدادهاي بالقوه و دروني خود، خلق شده است. همين امر
موجب مي شود که انسان موجودي کاملاً فعال و کارکردي باشد. از طرفي به منظور کمک به
افرادي که عوامل محيطي آنان را از انجام اين وظيفه طبيعي باز داشته است، راجرز نوعي
درمان رواني را که مراجع- مرکزي(4) ناميده مي شود، ارائه داده است. در اين روش، درمانگر
بدون دخالت مستقيم حالت پذيرنده دارد.
برچسب ها:
تحقیق نظریه پدیدارشناختی روانشناسی